حقیقت كوروش كبير : تو دنيا از سه آهنگ خوشم نمياد : صداى كودكى از بى مادرى ! صداى مجرمى از بى گناهى ! صداى عاشقى از جدايی. عشق یعنی لقمه نان کردن 2 نیم . . . نیمی از آن بهره خود, نیمی یتیم
سخن امروز ما بیان جمله ای است که از حقیقت سرشار است و هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کند. هیچ کس نمی تواند شروع بد گذشته را تغییر دهد ،ولی همه می توانند برای پایانی موفقیت آمیز شروع جدیدی داشته باشند .....
جهان سوم
روزي در آخر ساعت درس يك دانشجوي دوره دكتراي نروژي ، سوالي مطرح كرد:
استاد،شما كه از جهان سوم مي آييد،جهان سوم كجاست ؟؟
فقط چند دقيقه به آخر كلاس مانده بود.من در جواب مطلبي را في البداهه
گفتم كه روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي كنم.
به آن دانشجو گفتم:
جهان سوم جايي است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند،
خانه اش خراب مي شود و هر كس كه بخواهد خانه اش آباد باشد
بايد در تخريب مملكتش بكوشد.
پروفسور محمود حسابي
گویند سکوت حق آنان است که لبانشان محکوم است زیرا که آنان نیاز ندارند، چرا که درونشان در فریاد است آنان که باورشان جزيی از نبود باورست آنان که رگ خشکشان . . . کابوس خوابشان . . . نگاه تلخشان . . . کنجه تنهاییشان . . . همه و همه شوق است . صحنه ی آغاز یک حماسه ؛ انتظار را پایانی دارد و تلاش و اشتیاق عشق پر ، پرواز خویش و چشمه ای که نبض آن می زند . . . سکوت رو در روی ماست فریادی از درون ، من و تو ، تو و من شکست و پیروزی ، نفرت و عشق
هر کجا که بروم ، باز
صدایم هم آغوش صدای توست چشمانم خسته از دلتنگی پر از ندیدن است ، قلبم
*** عمق نگاه را به یک زمان می رسانم پلکی بزنیم تمام لحظات برای خودمان حتی هیچ بهانه ای را با خیالت قسمت نمی شوم بگذار همه بدانند که چه کرده ای با من ؟ !!!
عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد ببین و بنگر چه زیباست! چشیدن طعم خوش آزادی پرنده را ببین اوج می گیرد چنان که در فراتر از آن جا شوق به دیدن یار دارد ببین که چگونه پر هایش سرتاسر آسمان را فرا می گیرد او هم آزاد شد پس کی نوبت ما می رسد؟!!! پر پروازم را ده !!! که عزم سفردارم به آن جا که انتهایش خانه عشق است
بی صدا تر از بیش تنها اما چرا ؟ اینک که دستانم دچارند به تنهایی اینک که وجودم تمنای بودنت می کند حتی دریغ از تکه ای بودن گریه و خنده هایم بی رنگ بی تلاطم ای تنهایی ای نجواگر مرا دریاب آرانوس 0803
انگار همین دیروز بود که خورشید بر عشقم تابید در اوج لذت خویش در امتداد یک خط نورانی پیش میرفتم آن جا که هیچ تکیه گاه محکمی انتظارم را نمیکشید در کمال ناباوری خورشید از صحنه روزگارم محو شد و از نو در تاریکی ابدی خویش غرق شدم 90/07/01 چنان بی زارم از آن ازدحام درونی که با تمام توان درفریادم آآآآآآآآآآآآآآی من از تو و هرکس دیگری دوری می کنم من از انسانیت خفقان دوری می کنم من از این ستم من از خود در فرارم 90/06/23
ادامه مطلب ... جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل ، آهای چشم، مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن رویش را داشتی. همه اعضا روی برگردادند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند. قلب نالید و گفت: من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود.وتنها تکه گوشتی فکر میکنین عاشقین؟؟؟؟
درد بی دردی! که واقعا درد نیستند و درمانشان یک انعطاف کوچک از جانب ما درباره رفتارهایمان است، مطالعه کنیم: ادامه مطلب ... چرا ژاپنی ها در جریان زلزله و سونامی مغازه ها را غارت نکردند؟
پس از زلزله ژاپن با خسارات جانی و مالی فراوانی مواجه شد؛ کشته شدن افراد بسیار، بیخانمانی، از دست دادن دست یا پا، و… اما مردم ژاپن علی رغم این مصیبت رخ داده هنوز دست تعدی به سوی غارت اموال دیگران نگشودهاند… پس ازوقوع زلزله ۹ ریشتری در ژاپن، ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست در دست یکدیگر دادند و وقایع یکی پس از دیگری در ژاپن رخ دادند. سونامی که در نتیجه وقوع زلزله دراقیانوس ایجاد شده بود به سواحل ژاپن رسید و شهرهای ساحلی ژاپن را در خود غرق کرد. این حادثه بسیاری از ژاپنیها را آواره و یا زنده به گور کرد. . . . ادامه مطلب ... ادعای آنچنانی با اين همه ناداني
مردی از اهل مصر خوشه انگوری نزد فرعون آورد و از وی خواهش کرد آن خوشه را به «مرواريد غلتان» تبديل نمايد. فرعون خوشه انگور را گرفت و به درون خانه آمد. در اين انديشه بود که چگونه خوشه انگور را می توان به جواهر تبديل کرد؟ در اين ميان شيطان به درب خانه وی آمد و در را کوبيد. فرعون صدا زد کيست؟ شيطان گفت خاک بر سر خدايی که نمی داند در پشت درب چه کسی است،y:15 پس از باز شدن درب خانه شيطان وارد شد و خوشه انگور را از فرعون گرفت. اسمی از اسماء الهی را بر آن خواند و خوشه انگور جواهر گرديد، سپس گفت ای فرعون انصاف داشته باش، من با اين فضل و کمال شايسته بندگی خدا نشدم ولی تو با اين همه جهل و نادانی ادعای خدايی می کنی؟! فرعون از شيطان پرسيد چرا آدم را سجده نکردی تا از درگاه قرب خدا رانده شدی؟ شيطان گفت چون می دانستم از صلب او عنصر پليدی مانند تو به وجود می آيد عشق حقيقي مثل روح است،عده زيادي ازآن صحبت ميكنند،ولي تعدادكمي آن راديده اند
زيباترين حرفت را بگو شكنجه ى پنهان درونت را آشكاره كن
وهراس مدار از آنكه بگويند ترانه ئى بيهوده ميخوانيد چرا كه
ترانه ى ما ترانه ى بيهودگى نيست چرا كه عشق حرفى بيهوده نيست
حتى بگذار آفتاب نيز برنيايد به خاطر فرداى اگر بر ماش منتىست
چرا كه عشق خود فرداست خود هميشه است بيشترين عشق جهان
را به سوى تو مىآورم از معبر فريادها و حماسه ها چراكه هيچ چيز
در كنار من از تو عظيم تر نبوده است كه قلبت چون پروانه ئى
ظريف و كوچك و عاشق است اى معشوقى كه سرشار از زنانگى
هستى وبه جنسيت خويش غره اى به خاطر
عشقت! اى صبور! اى پرستار! اى مؤمن!
پيروزى تو ميوه حقيقت توست رگبارها و برف را طوفان و آتش بيز
را به تحمل و صبر شكستى باش تا ميوه ى غرورت برسد اى زنى
كه صبحانه ى خورشيد در پيراهن توست پيروزى عشق نصيب توباد!
از براى تو مفهومى نيست نه لحظه ئى:
پروانه ئى كه بال ميزند يا رودخانه ئى كه در گذر است هيچ چيز تكرار نميشود وعمر به پايان مىرسد:
پروانه بر شكوفه يى نشست و رود به دريا پيوست.
شاملو
رو به تو سجده میکنم/ دری به کعبه بازنیست/ بس که طواف کردمت ؛
مرابه حج نیازنیست/ به هرطرف نظر کنم نمازمن نمازنیست/
مرابه بند میکشی از این رهاترم کنی/ زخم نمیزنی به من که مبتلاترم کنی/
ازهمه توبه میکنم؛بلکه توباورم کنی/ قلب من ازصدای توچه عاشقانه کوک
شد/ تمام پرسه های من کنارتو سلوک شد/ عذاب میکشم ولی؛عذاب من گناه نیست/ وقتی شکنجه گر تویی؛ شکنجه اشتباه نیست
Dariush
هفت راز خوشبختي از كوروش كبير:
متنفر نباش، عصباني نشو، ساده زندگي كن، كم توقع باش،
هميشه لبخند بزن، ببخش، يك عشق خوب داشته باش
از نظر گاندى هفت مورد كه بدون هفت مورد ديگر خطرناك هستند عبارتند از: ١-ثروت،بدون زحمت ٢-لذت،بدون وجدان ٣-دانش،بدون شخصيت ٤-تجارت،بدون اخلاق ٥-علم،بدون انسانيت ٦-عبادت،بدون ايثار ٧-سياست،بدون شرافت ما انسان ها به شیوه ی هندیان بر سطح زمین راه می رویم
با یک سبد در جلو ویک سبد در پشت.
در سبد جلو ,صفات نیک خود را می گذاریم .
در سبد پشتی ,عیبهای خود را نگه می داریم .
به همین دلیل در طول روزهای زندگی چشمان خود را
بر صفات نیک خود می دوزیم و در همین زمان بیرحمانه,
پشت سر همسفرمان که در جلوی ما حرکت میکند,
تمامی عیوب او را می بینیم. بدین گونه است که
درباره خود بهتر از او داوری می کنیم ,
بی آنکه بدانیم کسی که پشت سر ما راه می رود،
به ما با همین شیوه می اندیشد.
پائولو کوئیلو
آخرین مطالب نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]()
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |